جنگل در مه
29 آذر 1400 توسط Sepide mfl
وقتی درکنار جنگل باشی و صبح برای دیدن دوباره درختان و احوالپرسی با آنها به جنگل میروی ،تازه میفهمی طبیعت هم انگار منتظراست تا تو به دیدارش بروی و باهم گردش کنید.
زمان درگذر است و تو مشتاقی تا جوجه ی کوچک دارکوب را نوازش کنی یا از کنار قارچ سمی به آرامی بگذری یا به رود با آن که خیلی عجول است سلام کنی و مدتی بنشینی روی تخته سنگی و نوازشش کنی آن بوته سبز تازه روییده …چشمانت در جنگل دوست دارد جور دیگری ببینند،ابر خسته ای که برزمین فرود آمده و تلالوی از خورشید که چون تیر برکمان برقلب طبیعت فرود آمده……اما از همه بیشتر برگهای رنگارنگ پاییز باهم نجوا میکنند که لباس جدید خود را بیشتر دوست دارند رنگ رنگ هزار رنگ….وتورا جنگل افسون می کند.